loading...
با ندا و سخنان قرآن آشنا و با خدا همراه باشیم
فاطمه قدرتی بازدید : 6 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (3)

سلام قران تنها کتاب ما مسلمانان که خداوند آن را برای هدایت بشریت در

این دنیا نازل کرده تا با فراگرفتن دستورات آن به سلامت به مقصد ابدی برسیم
 
. در آیات متعددی دنیا را برای ما معرفی می کنه . دنیایی که اکثریت  آدم ها

به آن دل بسته اند و تمام هدف و سعی و تلاششون واسه همین دنیاست .

 وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏(انعام 32)

زندگي دنيا ( كه كافران تنها آن را زندگي مي‌دانند ) سرگرمي و بازيچه‌اي بيش نيست ،
 و سراي آخرت ( جهان حقيقي است و ) براي پرهيزگاران بهتر ( از اين جهان فاني ) است .
آيا ( اين امر بديهي را ) نمي‌فهميد ( و سود و زيان خود را نمي‌دانيد )

 وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ‏(عنکبوت64)

زندگي اين دنيا جز لهو و لعب نيست ، و زندگي سراي آخرت زندگي است ،
 اگر فهم و شعور داشته باشند . ( چرا كه به دنبال زندگي جهان مرگ است ،
 ولي آخرت جاودانگي است ) .‏

 إِنَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ ‏(محمد36)

زندگي دنيا بازي و سرگرمي بيش نيست ، و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگاري كنيد ،
 خداوند پاداش شما را ( به نحو كامل ) مي‌دهد و دارائي شما را هم نمي‌خواهد .‏

وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً

تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِراً ‏(کهف 45)
( اي پيغمبر ! ) براي آنان ( كه به دارائي دنيا مي‌نازند و به اولاد و اموال مي‌بالند ) مثال زندگي دنيا را بيان كن كه همچون آبي است كه از ( ابر ) آسمان فرو مي‌فرستيم . سپس گياهان زمين از آن ( سيراب مي‌گردند و به سبب آن رشد و نمو مي‌كنند و ) تنگاتنگ و تودرتو مي‌شوند . ( عطر گل و ريحان با آواز پرندگان درهم مي‌آميزد و رقص گلزار و چمنزار در مي‌گيرد . ولي اين صحنه دل‌انگيز ديري نمي‌پايد و باد خزان وزان مي‌گردد ، و گياهان سرسبز و خندان ، زرد رنگ و ) سپس خشك و پرپر مي‌شوند و بادها آنها را ( در اينجا و آنجا ) پخش و پراكنده مي‌سازند ! ( آري ! داشتن را نداشتن ، و بهار زندگي را خزان در پي است ، پس چه جاي نازيدن به وي است . اين خدا است كه نعمت و حيات مي‌دهد و هر وقت كه بخواهد نعمت و حيات را بازپس مي‌گيرد ) و خدا بر هر چيزي توانا بوده ( و هست ) .‏


 الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلاً ‏(کهف 46)

دارائي و فرزندان ، زينت زندگي دنيايند ( و زوال‌پذير و گذرايند ) . و امّا اعمال شايسته‌اي كه نتايج آنها جاودانه است ، بهترين پاداش را در پيشگاه پروردگارت دارد ، و بهترين اميد و آرزو است .‏

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ

 أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ

وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ(حدید 20) ‏

دانيد كه زندگي دنيا تنها بازي ، سرگرمي ، آرايش و پيرايش ، نازش در ميان همديگر ، و مسابقه در افزايش اموال و اولاد است و بس . دنيا همچو باران است كه گياهان آن ، كشاورزان را به شگفت مي‌آورد ، سپس گياهان رشد و نمو مي‌كنند ، و بعد گياهان را زرد و پژمرده خواهي ديد ، و آنگاه خرد و پرپر مي‌گردند . در آخرت عذاب شديدي ( براي دنياپرستان ) و آمرزش و خوشنودي خدا ( براي خداپرستان ) است . اصلاً زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريب نيست .‏

فاطمه قدرتی بازدید : 7 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

 

 

 

مکالمه با خدا.....

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون!مثل اینکه صدای یه فرشتس ، بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم... قول داده امشب جوابمو بده

بگو من میشنوم . کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟ من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟

فرشته ساکت بود ، بعد از مکثی نه چندان طولانی :

نه خدا خیلی دوستت داره مگه کسی میتونه تو رو

دوست نداشته باشه؟؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار

بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض

گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو، هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم

بهت بگم تو رو خدا نذاربزرگ شم تو رو خدا...

چرا؟این مخالف تقدیره چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،

ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه

فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟

نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ

شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم

با تو دوستم مگه ماباهم دوست نیستیم؟ پس چرا

کسی حرفمو باور نمیکنه؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟

مگه اینطوری نمی شه باهات حرف

زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،

محبوب ترین مخلوق من... چه زود خاطراتش رو به ازای

بزرگ شدن فراموش میکنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب

می کردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .

دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...

کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

 

 

 

فاطمه قدرتی بازدید : 4 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

۴ ساله كه بودم
فكر می‌كردم پدرم هر كاری رو می‌تونه انجام بده.

۵ ساله كه بودم
فكر می‌كردم مادرم خيلی چيزها رو می‌دونه.

۶ ساله كه بودم
فكر می‌كردم پدرم از همه پدرها باهوشتره.

۸ ساله كه شدم
گفتم مادرم همه چيز رو هم نمی‌دونه.

۱۴ ساله كه شدم
با خودم گفتم اون موقع‌ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.

۱۵ ساله كه شدم
گفتم خب طبيعيه، مادرم هيچی در اين مورد نمی‌دونه…

۱۶ ساله كه بودم
گفتم زياد حرف‌های پدرمو تحويل نگيرم اون خيلی اُمله!!

۱۷ ساله كه شدم
ديدم مادرم خيلی نصيحت می‌كنه گفتم باز اون گوش مفتی گير اُورده!!

۱۸ ساله كه شدم
وای خدای من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين‌طور بيخودی به آدم گير می‌ده عجب روزگاريه.

۲۱ ساله كه بودم
پناه بر خدا مامانم به طرز مأيوس كننده‌ای از رده خارجه…

۲۵ ساله كه شدم
ديدم كه بايد ازش بپرسم، زيرا پدر چيزهای درباره اين موضوع می‌دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته.

۳۰ ساله بودم
به خودم گفتم بد نيست از مادر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچی باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلی تجربه داره.

۴۰ ساله كه شدم
مونده بودم پدر و مادرم چطوری از پس اين همه كار بر ميومدن؟ چقدر عاقلن، چقدر تجربه دارن.

۴۵ ساله كه شدم… حاضر بودم همه چيزم رو بدم كه اونا برگردن تا من بتونم باهاشون درباره همه چيز حرف بزنم!
اما افسوس كه قدرشونو ندونستم…… خيلی چيزها می‌شد ازشون ياد گرفت!

حالا که اون‌ها هستند… تو هم هستی… یه خورده قدرشون رو بدون…!

فاطمه قدرتی بازدید : 6 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

 

ارزنده ترين گوهر مقصود نماز است
زيبنده ترين هديه به معبود نماز است
کوبنده ترين اسلحه ي مکتب توحيد
کز ريشه کند خصم تو نابود، نماز است
گفتم به خرد، پايه دين نبوي چيست ؟
فرياد برآورد و بفرمود: نماز است
آن نکته رسول مدني گفت به سلمان
سري که به توفيق تو افزوده نماز است
فرمود علي شير خدا ساقي کوثر
در مکتب ما، مقصد و مقصود نماز است
گويند که با فضه چنين فاطمه فرمود
سرچشمه ي لطف و کرم و جود نماز است
در دادگه عدل خدا روز قيامت
از صلح حسن شاهد و مشهود نماز است
از آمدن کرببلا آنچه به عالم
مقصود حسين بن علي بود، نماز است
اي آن که تويي منتظر مهدي موعود
رمزي که نمايد فرجش زود، نماز است
آن روز که آيد ز پس پرده غيبت
اول هدف مهدي موعود، نماز است
« ژوليده » بگو تا همه خلق بدانند
نزديکترين راه به معبود نماز است

فاطمه قدرتی بازدید : 4 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

دو سه روز پیش یکی ازم پرسید:واسه چی نماز می خونی؟بی آنکه بیندیشم پاسخ دادم:برای اینکه خیلی ضعیفم!

واو دوباره پرسید از کجا فهمیدی نماز خوندن قویت می کنه؟بهش یه جواب ساده وکمی شوخ دادم.گفتم از موبایلم!چون هر وقت ضعیف میشه منو مجبور می کنه وصلش کنم به منبع قدرت، تا نیروی کافی برای قابل استفاده بودن رو پیدا کننه.

نماز می خونم چون فهمیدم منم ضعیفم اگه به منبعی برای نیرو گرفتن وصل نباشم از این یه مشت پوست واستخوان ویه مغز فراموشکار هیچ کاری بر نمیاد که اگه هم بیاد یا به خودم صدمه می زنه یا به دیگری.

فهمیدم به تنهایی نمی تونم از پس این زندگی و این من بلند پرواز و عاصی بر بیام.نماز می خونم چون فهمیدم باید روزی پنج مرتبه خودم روبه یک قدرت برتر بسپارم تا ازم محافظت کنه.در واقع روزی پنج نوبت رو به سوی یه نیروی  قدرتمند می کنم وازش می خوام منو در برابر هر قدرت زیان آوری ازم حمایت کند.غرور مجروح شده ام را التیام بخشد.براده های حیات آدمی به یک مغناطیس قوی  برای جمع آوری ومحافظت نیازمند است.تمام پریشانی یک روح را فقط سازنده آن می داند.

نماز می خوانم نه برای اینکه او به تشکر وسپاس من چشم دوخته باشد.نه! نماز می خوانم چون من به او محتاجم.محتاج اینکه مرا دریابد.وبه خودم وانگذارد. که می دانم سقوطم حتمی است.به یادم آورد که هنوز آدمم. وچهره انسانی ام را نشانم بدهد تا منحرف نشوم.وفراموشم نشود.هر آچه بر آدمی می گذرد بی او بدون یاری او حتی اگر در قله افتخار هم ایستاده باشی دوامی نخواهد آورد.بدون او همواره محکوم به تنهایی وزنجیر و غربت و وحشیگری وشکنجه و بی رحمی وجنایت هستیم. بی او تنهاییم!!! او بدون ما کم ندارد.ما بدون او هیچ نداریم.ما اگر بدانیم وبخواهیم صفا وصداقت واستقلال واستغنا و رهایی مطلق را فقط در وجود خدا می توانیم بیابیم.

حالا! نماز می خوانم چون دیدم هر موجود ضعیفی در این دنیا خودش رو به یه ابزار قدرتمند مجهز کرده تا بتونه در مقابل ابر قدرتها  ایمن بمونه.هر آدم عاقلی برای ادامه حیات وزندگی درست به حمایت یک قدرت برتر نیاز داره.یه عده این قدرت رو در پول، خانه، ثروت، … وامکانات رو زمین می بینن.اما من دیدم ثروتمندایی رو که حتی قادر نبودن با تموم ثروتشون در مقابل یه حادثه ناگوار ایمن بمونن دیدم آدمایی رو که با زور وقدرت بدنی که داشتند در برابر یه ویروس کوچک ناتوان بودند.وبا تموم یال وکوپالشون با یک بیماری از بین رفتند وبی آنکه نام نشانی ازشان بماند.در زندگی آدمی همیشه مالکیت وخودپرستی و مال پرستی و زیاده خواهی. فقر وخیانت، لذت پرستی وهوسبازی وظلم وزور فساد او را که جانشین  وامانتدار خدا در زمین است درحد مبارزه برای زنده بودن حقیر می کند.پس چه چیز از انسان ماندن آدمی دفاع می کند؟ تا ما در حد بودن حیوانات سقوط نکنیم؟!

با کمی تامل می بینیم کسانی رو که خود را به خالقشان سپردند چگونه هنوز از پس قرنها وسالها در بلندای زندگی زنده تر از همیشه ایستاده اند.کسانی که دریافته بودند بودن با معبود خواندن وگوش دادن به او آنها را از تمام دغدغه ها ونیازهای زمین بی نیاز می کند.دیدم و دیدم وتا به این جا رسیدم که موجود ضعیف وناتوانی مثل من برای اینکه تا آخر رد پای خوبی از خود در جهان به جا بگذارم وزندگی ام  ارزش این همه سختی و رنج بردن را داشته باشد به یک حامی قدرتمند بی زوال نیازمندم. و چه کسی بهتر وبالاتر از کسی که منو ساخته و خودش فرمولم رو می دونه.

نماز می خونم چون می دونم در هر لحظه از زندگیم در معرض چه خطرها وچه اسیبهایی قرار دارم. اگر حمایت او نباشد من هر لحظه در معرض سقوطم در معرض شکستن، فریب خوردن، آزار دادن،  بی نام نشانی نابود شدن…پس دست از دشمنی با خودم بر میدارم خودم  رو علاقه هام  رو به خالقی می سپارم که خود می داند چگونه وچطور از آنها حفاظت کند.

نماز می خونم تا خودم رو به آن توانای قادر بسپارم تا دستم رو بگیره ومنو در سایه خود از شر هر قدرتی که توانایی مبارزه با آن را ندارم حفظ کند.اینکه می گویند با خدا باش وپادشاهی کن حقیقتی انکار نا پذیر است کسانی که با خدا هستند هیچ قدرتی توانایی مبارزه ومقابله با آنها را ندارد.آنها هر چه اراده کنند همان می شود.

 

فاطمه قدرتی بازدید : 3 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

 زندگی حضور می خواهد

آیا تا به حال به این اندیشیده ای که چه نوع زندگی می تواند تورا راضی نگه دارد؟زندگی با ثروت وتجملات؟زندگی هیجانی؟زندگی با امنیت وآسایش؟امکانات وموقعیت خوب اجتماعی؟
کدام زندگی دلخواه توست؟اینکه ما اینقدر می دویم ودغدغه داریم برای چیست؟ این همه بیتابی وبی قراری برای رسیدن به کدام زندگیست؟
کاش در جایی از زندگی،در مسیری که تند وبی وقفه می دویم لحظه ای بایستیم واز خود بپرسیم:به کجا؟من چه می خواهم؟برای چه اینگونه آشفته رهسپارم؟هر جا ودر هر طبقه ای باشی زندگی فقط از تو حضور می خواهد!
حضور تو،حضور اندیشه هایت،حضور قلبت.اینگونه است که به شادی خواهی زیست.نه ثروت،نه امکانات،نه امنیت ونه اسایش، نه مقام وعنوان،هیچ کدام آدمی را راضی نمی سازد.دیدی قهرمانان چندی پس از پیروزی چگونه بی تاب وافسرده می شوند؟همواره اندیشیده اند با رسیدن به قهرمانی خوشبخت خواهند بود اما بعد ها در می یابند آنچه خواسته اند نه قهرمانی ونه پیروزی بوده .در این میان چیزی گم شده!جای خالی چیزی که هیچ وقت پر نمی شود همیشه آشفته شان می سازد وآن حضور در آن لحضاتی است که با اندیشه پیروزی وقهرمانی با دلهره وتشویش سپری شده است.
زیستن در میان طبقات مختلف اجتماعی به من می آموزد که هیچ چیزی آدمی را راضی وخشنود نمی سازد مگر اینکه آگاه باشد از زندگی چه می خواهد؟وجایگاه خود را بشناسد!زندگی سرشار از بودن است به شرطی که آدمی دریابد ارزنده ترین بخش بودنش نه فقط مهم بودن بلکه مفید بودن او برای جامعه انسانیست.پیمودن راه های تعیین شده وهموار شاید امن وراحت باشد اما ما را از لمس شگفتی های زندگی محروم می سازد.تکرار تجربه ها وآموخته های دیگران فقط ما ار زنده نگه می دارد.اینکه تمام تلاشت این باشد که جایگاه کسی را که از تو بالاتر است تصاحب کنی تو را از زیستن زندگی که به نام تو رقم زده اند محروم می کند.قالب بندی کردن زندگی در حکم نابودی آنست.تلاش برای رسیدن به جایگاهی که دیگران به آن رسیده اند!کوشش برای بدست آوردن آنچه دیگرآن دارند مارا از زیستن زندگی خود ویافتن جایگاه خود دور می سازد.زندگی جاودانه ها را بنگریم!!!!!!

اگر هنوز از آنچه هستی رضایت نداری شاید به دلیل باشد که در جایگاه درست خود نایستاده ای؟شاید هنوز در فکر تصاحب چیزی هستی که به تو تعلق ندارد!شاید در اندیشه رسیدن به جایی هستی که مقصد تو نیست.قبل از اینکه حرکت را شروع کنی به این بایندیش:چه کاری قرار است انجام دهی وچه اثری قرار است از خود بر جای بگذاری؟
آنان که در صفحات زندگی جاودانه شده اندودر هر زمانی تحسین مارا بر می انگیزند.همواره در این اندیشه بوده اند:اگر بهترین هارابه زندگی ارائه ندهی نمی توانی توقع بهترینها را از زندگی داشته باشی.آنان ساده زیسته اند وحضور خود را در زندگی پاس داشته اند.
بودن، فرصت های زیادی در اختیار آدمی قرار می دهد تا جایگاه خود را بازیابد اگر از آن فرصت سوءاستفاده شود.رسیدن به مقصد سخت خواهد بود.با گذشت زمان آنچه حقیقی نیست رنگ می بازد.وحقیقت با صلابت ومحکم بر جای خود استوار می ماند.دوروغ تحقیر می شود ونادرستی محکوم به شکست است.آدمی هنوز زاده می شود بزرگ می شود،به ناممکن ها دست می یاید اما هنوز زیستن نمی داند!!!

فاطمه قدرتی بازدید : 7 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

تا حالا خودت رو دست خدا سپردی؟ اگه سپردی که می دونی چه شگفت انگیزه دستای او…….و اگر نه!که بزار برات بگم اگه بتونی از اختیاری که مغرورانه بدان پایبندی دست بشویی وخود را دو دستی تقدیم او کنی چه اعجاب انگیز تو را می سازد، انگونه که جاودانه های زمان را ساخته است.وتو هنوز از پس قرنها حضورش را حس می کنی.

به جهان می نگری!چند میلیارد آدم از ازل تا کنون آمده و رفته اند؟اما چه کسانی هنوز هم زنده اند؟!ما  ما کجای تاریخ جای خواهیم گرفت؟ما که مدام در پی امروز وفردای خودیم!

دیدی حشره های مصرف کننده ای که نه ما بلکه هیچ کس نمی داند چه فوایدی برای دنیا دارند!اما هستند. در گوشه وکنار زندگی روزمره مان می بینیمشان .ما خیلی هامان همچون آن حشرات در حاشیه زندگی در خود می لولیم،از اینکه جهان بر وقف مرادمان نیست گله وشکایت داریم.عاصی  وافسرده از همه چیز بیزار وگریزانیم. بی انکه از خود بپرسیم به زندگی چه داده ایم که می خواهیم از او بگیریم.اصلا چرا هستیم وچکاری باید بکنیم.انقدر غرق خودیم و مغرورانه از زندگی طلبکار، که  یک روز قبل از آنکه با خبر شویم مرگ بر در می زند و باید برویم…بعضی از ما واقعا می میریم چون هیچ ثمری نه برای خود ونه برای دنیا نداشته ایم. دنیا هیچ اسمی از ما نمی برد. چون هیچ کجا یادی  و نشانی از حضور ما به خود ندیده است.ما همچون ملخ در این مزرعه زیبا جهیده وزیان آور بوده ایم.

ای کاش یک وقت، یک شب در خلوت خود این سوال را از خود بپرسیم:چرا هستیم؟؟؟نیازی به گشتن به دنبال جواب نیست.اگر سکوت را یاد گرفته باشی که جواب را خواهی شنید وگرنه در رهگذار عمر به تو خواهند گفت:که فقط برای رنج بردن وحسرت خوردن زاده نشده ای که این بسی حقیر و ظالمانه است. از پروردگاری عاشق چنین عملی بدور است.

ما عادت کرده ایم که همه کارها را خود به دست و اراده خود انجام دهیم. گاهی سرگرمی های تلخ و  شیرین زندگی یادمان می برد که یک حامی بزرگ قدرتمند داریم که لحظه ای از ما غافل نمی شود.شاید ما یادمان برود اما او هرگز فراموش نمی کند حتی رشد روزانه ناخن هایمان را….

انقدر از زندگی وآدمها بی اعتمادی دیده ایم که به خالق هستی هم بی اعتمادیم. اما بیایید یک بار …یک بار با تمام وجود او را بخوانیم وخود را به او واگذاریم. نگوییم نمی شنود شاید اشکال از گوشها وچشمهای ما باشد.دقیق ببینیم ضرر نمی کنیم. می دونید ما آدمیم اما هر حرفی را سرسری از کسی نمی پذیریم وقتی می گوید می خواهیم اثبات کند یا دلیلی بیاورد.خالق ما تنها زمانی می تواند خود را در ما به ظهور برساند که از اختیاری که از او  گرفته ایم دست بشوییم وخود را تسلیم او کنیم.قوانین نا نوشته خداوند تغییر نا پذیرند آنها را بشناسیم ابر انسان زمینیم و  همیشه زنده تاریخ…همچون حشرات در حاشیه هستی لولیدن شایسته هیچ انسانی نیست.

تسلیم شدن سخت است. دست شستن از کارهایی که یادمان داده اند دو دستی بدانها بچسبیم وتمام هم و غممان به سر انجام رساندن آن باشد گاهی غیر ممکن است .اما می دانید خدا همیشه در غیر ممکن ها حضور می یابد. تجربه کن حیران می مانی وان گاه خود به خود سر تسلیم فرو خواهی آورد.

 

فاطمه قدرتی بازدید : 7 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

خودتان را به نماز متعهد کنید و این تعهد را حفظ کنید و با جدیت به نماز همت ورزید و از طریق نماز به خدا نزدیک شوید که نماز بر مومنان واجب شده و اوقات به جای آوردن آن مشخص شده است. آیا گوش نمی دهید پاسخ دوزخیان را که وقتی از آنها پرسیدند: چه شد   که به جهنم در افتادید؟ گفتند: به خاطر اینکه از جمله نمازگزاران نبودیم. نماز، گناهان را می ریزد، همانطور که برگ از درخت می ریزد وگناهان را همچون بند از بدن گناهکار باز می کند. رسول خدا (ص) نماز را به چشمه آب گرمی تشبیه کرد که نزدیک خانه مردی باشد و او روزانه پنج بار خود را در آن چشمه بشوید و طبیعی است که دیگر چرکی در بدن او نمی ماند.

به راستی که برخی از مومنان حق نماز را دریافتند و هیچ یک از زیورهای زیبا، از جمله مال و فرزندان، موجب نشد که از نماز باز مانند و انجام چیزی را بر آن اولویت دهند. خداوند سبحان فرمودند :«اینان مردانی هستند که تجارت و خرید و فروش، آن ها را از برپای داشتن نماز و دادن زکات باز نمی دارد.» و رسول خدا (ص) علی رغم اینکه نوید بهشتی بودن را دریافت کرده بود، چون خداوند سبحان به او گفت: «نماز بخوان و اهل خانه را به آن فرا بخوان» خود نمازگزار بور و اهل خانه اش را به نماز امر می فرمود.

پرداخت زکات و به جای آوردن نماز موجب تقرب مسلمانان به خدا می شود. هرکسی که با رضایت خاطر زکات بدهد، زکات کفاره ی او می شود و او را از آتش جهنم محافظت می کند.

منبع: نهج البلاغه

فاطمه قدرتی بازدید : 6 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

هنگام نماز باید بدن و لباس ما پاک باشد. بنابراین نمازی که با بدن و لباس نجس خوانده شود ، باطل است، ولی در چند مورد نماز خواندن با لباس یا بدن نجس بی اشکال است. که به چهار مورد آن اشاره می کنیم و شما دوستان می توانید ادامه آن را در رساله توضح المسائل محمد تقی بهجت مطالعه فرمایید.

1- به واسطه زخم یا جراحت یا دملی که در بدن اواست، لباس یا بدنش به خون آلوده باشد.

2- لباس یا بدن او به مقدار یک درهم _ که تقریبا به اندازه انگشت سبابه (انگشت شهادت) می شود_ ، به خون آلوده باشد.

3- ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

4- لباس های کوچک مانند جوراب و عرقچین، نجس باشد.(به شرط اینکه خشک باشد.)

منبع:رساله توضیح المسائل حجة الاسلام و المسلمین مرحوم محمد تقی بهجت 

فاطمه قدرتی بازدید : 6 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

هفت چیز وضو را باطل می کند:

1- بول. و در حکم بول است رطوبتی که انسان ندارد بول است یا نه، اگر قبل از استبراء کردن از او خارج شود.

2- غائط

3- باد معده و روده که از مخرج غائط خارج می شود، و یا از غیر مخرج اگر این عنوان بر آن صدق نماید.

4- چیزهایی که عقل را از بین ببرد مانند: دیوانگی، مستی و بیهوشی

5- استحاضه زن ها

6- جنابت؛ و بنا بر احواط مس میت. اگر غسل برای آن کافی نبوده و نیاز به وضو نیز داشته باشد.

7-خوابی که به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود. ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی شود؛ و همچنین است اگر گوش هم نشنود ولی نخوابیده باشد، مثل اینکه در فکر سابق مشغول باشد.

منبع:رساله توضیح المسائل حجة الاسلام و المسلمین مرحوم محمد تقی بهجت

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
سلام من فاطمه قدرتی کلاس دوم از مدرسه شاهد فیروزآباد فارس برای شرکت در جشنواره ي خوارزمي این وبلاگ رو ساختم. از مدیر خوبم سرکار خانم خادمیان هزاران بار تشکر می کنم که مرا برای ساخت این وبلاگ تشویق و حمایت می کنه. اميدوارم از اين مطالب نهايت استفاده را برده باشيد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 521
  • کدهای اختصاصی

    اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

    پرینت

    کد متحرک کردن عنوان وب

    قالب وبلاگ

    .

    کد جمله تصادفی

    کد جمله تصادفی

    قالب وبلاگ

    کد حدیث

    کد حدیث

    

    پیچک

    پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ

    استخاره آنلاین با قرآن کریم
    

    فال حافظ

    مرجع کد آهنگ


    کد ساعت فلش